شب هم آهنگی

لب ها می لزرند ٬ شب می تپد ٬ جنگل نفس می کشد .

پروای چه داری ٬ مرا در شب بازوانت سفر ده .

انگشتان شبانه ات را می فشارم ؛ و باد ٬ شقایق دور دست را پرپر می کند ...

.... بیا با جاده ی پیوستگی برویم .

نظرات 6 + ارسال نظر
فواد شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 06:12 ب.ظ

وای چه عکسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی..حیف که سیاه سفیده!

دااش کوچیکه شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 06:19 ب.ظ http://اگه عرضه داشته باشی پيداش ميکنی

رنگیش رو هم گیر میاریم .

ع2 یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 03:44 ق.ظ http://aatbebfaes.persianblog.com

بریم...من که پایه ام...

عاطفه یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 02:22 ب.ظ http://www.atefe.blogsky.com

شما درست میگیدا...ولی خیلی ها اینو قبول ندارن...راستی منم مثل ع۲ پایه ام...بریم ..;)

دااش کوچیکه یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 03:19 ب.ظ http://اگه عرضه داری پيداش کن

اگه این طوری باشه که من باید یه اتوبوس بگیرم !!!

سهلئش دوشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 07:59 ق.ظ http://sigma5.persianblog.com

سلام...اگه اتوبوست جا داشت من رو هم خبر کن ! . موفق باشی و شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد