شیرازی رفتیم که ... !

جاتون خیلی خالی بود عجب شیرازی بود ٬ انصافا خواجه خوب جایی زندگی می کرده ٬ من هم اگه یه همچین جایی بودم حتما یه شاعر بزرگی می شدم ٬ اما خوب بچه ی یه داهات دیگه ام که زیاد ذوقی از شعر گفتن ندادرن 

اما خوب این سفرم مثل همه ی سفرای دیگه کفتم شد ٬ از دماغم درومد !
 تو تهران بچه ها برام نقشه هایی کشیده بودن ٬ نبودین روز انتخاب واحد ببینین چه به سر من اومد !

ترم گذشته ما امتحان اجزا ماشین داشتیم ٬ یکی از بچه ها نخونده بود و می خواست از بچه ها امضا بگیره که امتحان رو بندازه عقب ٬ ولی خوب من به خاطر همین شیراز نمی تونستم بندازم عقب ٬ خلاصه امتحان برگزار شد و ... 

ما هم که به شیراز رفتیم و حالی بردیم و شبا رو با خواجه خوش بودیم 

سفر تموم شد و به تهران اومدیم و روز انتخاب واحد دیدم عده ای دم در سایت وایسادن ٬ قیافه ها داد میزد که به خون من تشنه اند ٬ من هم که وضعیت رو این طوری دیدم زدم به چاک ٬ نه که فکر کنین ترسیدما ٬ خواستم جاو دوستاشون ضایع نشن ٬ آخه خوب گناه دارن پس فردا
می خوان یه عمر با هم زندگی کنن ! اما خوب اونا خیلی بیشتر از این حرفها تشنه بودن و اومدن دنبالم ٬ یه گفتمان کوچیکی شکل گرفت ولی خوب خدا به خیر کرد که حراست فهمید و ... من هم که نفوذ و از این حرفها ٬ بالاخره نجات پیدا کردم !

بنده خداها حق داشتنا ٬ آخه اون درس رو افتاده بودن ٬ البته درس زیاد مهمی نبود ولی خوب یکیشون مشروط شده بود ٬ دیگه کم مونده بود یه اخراجی هم می دادیم اون وقت ...

یکی نیست بگه آخه بابا شیراز و چه به تو ٬ سال پیش هم رفتیم نطنز ٬ چه حالی داد ولی خوب عید کوفتم شد ٬ آخه تهران باز برام دردسر ساز شده بود !

تنها شانسی که امسال آوردم این بود که تابستون دیگه نرفتیم جایی ٬ من نمی دونم چرا تا پام رو از تهران بیرون میذارم هر چی خراب کاری سر من بدبخت بیچاره سوار میشه