نامه ای به دوست

ای دوست ، ای مهربان ، ای جان ، نه بهتر است بگویم خود جان ، اصلا جان چی است بهتر از جان ، ای مسیحای زندگی من ، ای که از وجودت در من دمیده ای ، ای که از وجود نازنینت به من ارزانی داشته ای ، تو این امانت ها را به من سپرده ای ولی من هیچ امانت دار خوبی نبودم ، تو عاشقانه به بخشیده ای ولی من قدر قدرش را ندانستم ، تو راه استفاده را به من آموخته ای ولی من خود راه غلط را انتخاب کردم ، کاش می فهمیدم ارزش امانت را ، کاش ذره ای به این ذهن قاصر خود می فهماندم که چه امانت گرانبهایی را دارم از دست می دهم ، گرانبها تر از امانت آن راهب مسیحی ، که او چه به حق از آن امانت استفاده کرد و در آن فرصت اندک ، دنیا و آخرت خود را خرید

ولی چه کنم که دیگر دیر شده است ، دیر فهمیدم که باید زودتر این ها می فهمیدم ، دیر فهمیدم که فراموش کردن عهد ها و پیمان ها گران تمام می شود ، دیر فهمیدم که چه لحظات دست نیافتنیی را از دست داده ام ، دیر فهمیدم که دیگر دیر است برای برگشتن و پیمودن دوباره راه ، زمانی فهمیدم که دیگر باید گفت  کاش می شد دوباره این مسیر را طی کرد ، کاش می شد دوباره اختیار کرد ، دوباره انتخاب کرد ، کاش می شد دوباره با دوست پیمان بست ، پیمانی که می دانی روزی دوباره گسستنی است ، نه از جانب دوست که از جانب من بی چشم و روست

 

 

 دلم تنگ است ، آقا . پس کی میایی   

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطیما دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:10 ق.ظ

اول!باورم نمیشه این همه که ننوشتی تازه یه سال و ۱ روزه!انگار صدساله!(کی میگفت فقط صد سال اولش سخته!؟)برگشتنت به اجتماع!!!!!مبارک

ممصادق دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 05:29 ق.ظ http://pov.persianblog.com

سلام....سلام ما رو هم برسونید....التماس دعا....موفق باشید.

دروازه های انتها دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:44 ق.ظ http://ELHAM2003.PERSIANBLOG.COM

خونه ی جدیدتونو تازه دیدم.مبارکه.موفق باشین

فاطمه/ایینه دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:48 ب.ظ

سلام..خوبیین؟؟

سلمان چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:04 ق.ظ

قبلن ها این قدر ادیب نبودی دکتر !!! چی شده ؟!

ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد