آقا امجد می گفت به خدا بگین توبه بهتون بده ٬ بعد بگین که خدا من که نمی تونم خودم رو آدم نگه دارم پس خودت هم من رو نگه دار
جالبه نه ؟!!!
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم /// نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم
ابروی یار در نظر و خرقه ی سوخته /// جامی به یاد گوشه ی محراب می زدم
روی نگار در نظرم جلوه می نمود /// وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم
نقش خیال تو تا وقت صبحدم /// بر کارگاه دیده ی بی خواب می زدم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
یاد آقا عبدالمحمدی به خیر ٬ بنده خدا تا وقتی بود تمام تلاشش رو کرد که ما ها رو آدم کنه ٬ بعد هم که رفت تو مدرسه ی کیش و دیگه سالی به سالی ازش خبری می رسید ٬
یادم میاد هی می گفت کلید من کووووووو !!!
چه حالی می ده اینجا اول شدن...علی... سه نفر بودین ؟
سلام. فینش رو هم خودت بکن...
لابد خدا هم میگه تو که نمیتونی بری بهشت!!!پس من خودم میرم تو بهشت!
آره که میرم ٬ چرا نرم !!!
سلام ما این آقاهه رو که گفتی نمی شناسیم/اشکال که نداره
سلام دوست عزیز اسم وبلاگتونو به لیست وبلاگهای دانشجویان (tahsilat.webialist.com) اضافه کردم. وبلاگ بسیار جالبی دارید. امیدوارم که همیشه موفق و پیروز باشید. - احسان پریم
جدا؟؟؟؟چه ایدئولوژی جالبی داشتن!
سلام علیکم
والله ما که کلیدمون رو دادیم دست صاحابش. اونم مثل اینکه گمش کرده!
حالا شما ندیدیش؟
اون شبا خیلی خوش گذشت؟!!!!!!!؟!!!!؟!!!
من وقتی صحبت از اقای عبدالمحمدی میشه یاد این جمله که همیشه می گفت می افتم: خوشا انان که دائم در نمازند
ایول تو هم تو خط نماز کار می کنی ! با اذان شیش تایی !!!
خیلی باحال بود ......قالبتم خیلی توپه
آقا امجد خدا اومده خیلی با حرفش حال کردم ..زت چوغ
ـــلام...
ـــــــــــــــــــــــ اجلوا بالتوبه قبل الموت... ــــــــــــــــــــــــــ
آ ره والا....
یا ح...ق