تولدت مبارک !

به نام او

این دفعه میدونم چی بگم . میدونم از چی حرف بزنم .
 
فقط تو یه جمله :
 
خونواده ؛ همه چیز آدمه .
 
این هم برا داداشم که خیلی دوسش دارم ؛ که امروز

تولدش بود . و من تو جشن تولدش نبودم .

دلم سفید است . باور کن !

تا دوست بود تو را گزندی نبود
تا اوست غبار چون چندی نبود

بگذار هر آنچه هست و او را بگزین
نیکو تر از این دو حرف پندی نبود
 

خشت شما رو جا به جا نکرده باشن !

به نام او

بچه ها میگن پیانو گوش نده ولی خوب مگه میشه جواد معروفی بزنه

لاچینی باشه و من ... ؟؟؟!!!

نمیدونم از چی بگم ؟ آخه وقتی پیانو گوش میدم میخوام خیلی حرف

حرف بزنم ولی آخه این جا هم دیگه یه جوری شده . نه این که بخوام

برم  . نه فقط میگم این جا یه جوریه . همین امروز این رو تو ناهارخوری

که این هفته رزرو ندارم و مجبورم به غذای سلمان نگاه کنم  

بهش گفتم . بگذریم ...

نمیدونم از چی بگم ؟ از این بگم که امروز یکی رو دیدم که از دست

همه ناراحت بود که چرا مردم این جوری شلوغش میکنن .

و این که به این کلمه ی فاجعه ی ملی میخندید .

نمیدونم از چی بگم ؟؟؟

چه طوره از این بگم :

فهمیدی ! باب جون تقصیر داشت ! خشت تو رو کنار خشت

مع نگذاشت . کمی آن طرف تر ...

علی مبهوت به درویش نگاه میکرد . نمیدونست حق با اونه

یا نه ؟! درویش فکرش رو خوند :

الحق مع علی ! یا علی مددی !

چیه فهمت بیجک گرفت ؟


کجا با این عجله !

 

قالو اضغث احلم ... و ما نحن بتاویل الاحلم بعلمین  

آنها گفتند : این خواب پریشان است و ما خواب پریشان نمیدانیم .  

خونه ی نو که میرن معمولا قبل از این که وسایلای خونه رو ببرن
 
آیینه و قرآن میبرن .

من نمیدونم چرا ؟ یعنی آیینه دیگه برا چی ؟!!!

اما من که این جا اومدم اول خونه رو آماده کردم بعد ...

واقعا خنده داره . نه ؟!!!  

اون وقت میخوایم خدا ... ولی خدا این قدر کریمه که ...
 
به یادش و به نامش  

راستی این رو به یاد داشته باشین که همیشه هر جا میرین و هر کجا

هستین از آدم یا آدمایی

که شما رو به عشق خدا رسوندن یاد کنید . 

 

مگه میشه که ستاره ؛ توی آسمون نباشه ؟!!!

یا گلی به خاطراتم عطر یاد تو نپاشه ؟!!!

اگه تو بری ز پیشم من همون ستاره میشم 

 که تو هفتا آسمون هم نمیخوام بی تو بمونم ...