نارنجک میفروشیم !


این هم از سال نوی ما



دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم / نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم

ابروی یار در نظر و خرقه ی سوخته / جامی به یاد گوشه ی محراب میزدم

هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست / بازم ز طره ی تو به مضراب میزدم

روی نگار در نظرم جلوه می نمود / وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم

چشمم به روی ساقی و گوشم بقول سنگ / فالی به چشم و گوش درین باب می زدم

نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم / بر کارگاه دیده ی بیخواب می زدم

ساقی بصوت این غزلم کاسه می گرفت / میگفتم این سرود و می ناب میزدم

خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
 
بر نام عمر و دولت احباب می زدم

خوب امسال هم تموم شد ٬ یعنی داره تموم میشه ! فکر نکنم دیگه یه همچین سال باحالی داشته باشم . دیگه هیچ وقت ... !

هر وقت به آخر سال نزدیک میشم دلم یه جوری سنگین میشه !

ولی خودمونیما چهارشنبه سوری و برف و ... هووووووووووورا !!!

اگه ممکنه کسی رو نفرین نکنین که من رو هم نفرین کردین !!!

سه تفنگدار !

هر دو تاتون رو دوست دارم . همیشه ... !

حتی اگه فاصله هامون همین جور بیشتر و بیشتر بشه ؛ باز هم دوستون دارم .
 

Misdeed

کاش هیچ وقت به این جا نمی رسیدم !!!

از آتش پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من سوزان تر است
 
از گل پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من زیباتر است
 
از شمع پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من عاشقتر است

از خود محبت پرسیدم چیستی ؟

گفت نگاهی بیش نیستم ...

اما سوال من : گناه چیست ؟


تپش !!!

خواستم ستاره ای پر نور را به عنوان هدیه برایت بفرستم .
با خود اندیشیدم که زیبا ترین  و بهترین چیزها را خواهم فرستاد .
 در اندیشه بودم که صدایى لطیف و مهربان گفت: به چه می اندیشی؟
گفتم می خواهم هدیه اى بفرستم ٬ گفت: برای کى؟
 
گفتم براى او که عاشقانه دوستش دارم

گفت: گل را بفرست که مظهر زیبایى و محبت و عشق است
 صدایى دیگر گفت: سرو را بفرست که مظهر استوارى است
صدایى دیگر گفت : خار را بفرست که بر دیده ى دشمانش بنشیند
در این هنگام آوایى دیگر به گوش رسید که مى گفت:
قلم را بفرست که از عشق برایش بنگارد

 سر به زیر در اندیشه ى انتخاب بودم که قلبم با صدایى لرزان گفت:
 مرا بفرست که مظهر عشق و دوستى و  انس و الفت هستم 
  و من نیز چنین کردم و قلبم را با تمام وجود دوستش دارم به او هدیه کردم.