دانشگاه شریف

چند روز پیش در دانشگاه شریف اتفاقات جالبی افتاد ، لابد همه می دانید که ماجرا از چه قرار بوده ولی اگر هنوز از چند و چون ماجرا آگاه نشده اید وبلاگ لوتی تلاش زیادی را برای تنویر افکار عمومی انجام داده است

 

اما در خصوص این اتفاق و اتفاقاتی نظیر این لازم می دانم در این جا به چند نکته اشاره کنم که نگارنده احساس می کند از دید تیز بین دوستان جا مانده است ،  متاسفانه دراین چند سال گذشته فعالیت های دانشجویی بسیار سطح پایینی به خود گرفته ، نمی خواهم بگویم مقابله با این قبیل مسائل کار های پایینی محسوب می شود ولی باید بگویم که این کارها در اولویت دوم و یا حتی سوم قرار می گیرد ، کشور چالش های مهمتری از مکان دفن شهید را پیش رو دارد که متاسفانه قشر دانشجو به راحتی از این چالش ها عبور می کند

 

تاسف بعدی از این جهت است که دانشجوی به ظاهر ارزشی حتی در همین مسائل کوچک درست و حساب شده عمل نمی کند ، برای نمونه دانشجوی معترض جلوی بسیج را می گیرد که شهدا را در این جا دفن نکنید ، اعتراض می کند ، تحصن می کند ، بعد وقتی می بیند که حرفش به جایی نمی رسد به زور متوسل می شود ، باز هم وقتی می بیند که زورش هم به جایی نمی رسد ( چون بچه بسیجی شیر خر خورده و زور گاو را دارد ) لذا رو می کند به خراب کردن تجهیزات جناح مقابل ، دیگر به هیچ چیز و هیچ کس رحم نمی کند ، تابوت شهدا را خراب می کند ، رییس دانشگاه را می زند و ...  در حالی که تا چند لحظه ی قبل اسم خود رو گذاشته بود مخالف ارزشی ، بنازم به این مخالفت که تا چند لحظه ی قبل مدافع شهید بوده و ارزش ، ولی اکنون نه تابوت شهید می شناسد و نه ارزش ، باید حرفش عملی شود ولو به بی حرمتی به ساحت شهید و ...

 

وقتی هدف دانشجو معلوم نباشد همین می شود ، مسائل این قدر برایش سطح پایین می شود که دیگر فراموش می کند ما مساله ی احمدی نژاد و دسته گل هایش را داریم ، ما مساله ی تغییر ساختاری نظام را داریم ، ما مساله ی پایمال شدن خون همین شهدا را داریم

 

                                                         برای شهدا مکان دفن مهم بود یا سربلندی سرزمین ؟!!

 

مسلما کسی که در بالا نشسته بسیار خوشحال است از به وجود آمدن این قیبل مسائل ، چرا که ذهن پویا و کنجکاو جامعه را معطوف به این مسائل خرد کرده و میزان حساسیست دانشجو را تا این حد پایین آورده و از طرف دیگر مردم عوام را به پول نفت و نان و مرغ دل خوش کرده ، بنابراین با خیال راحت به کارهای خود می پردازد و اهداف خودش رو جلو می برد در حالی که من و توی دانشجو به جای این که تو سر هم بزنیم و بگوییم چرا شهید رو این جا دفن می کنی جای شهید که این جا نیست ، باید به دنبال خیانت های بزرگتری باشیم ، من و تو اگر برای تحقق حق شهید مبارزه می کنیم باید جلوی ناحقی های بزرگتری را بگیریم ولی افسوس که فی الحال به آب نباتی دلخوش کرده ایم و در خیال خود شاخ غولی را شکسته ایم

نامه ای به دوست

ای دوست ، ای مهربان ، ای جان ، نه بهتر است بگویم خود جان ، اصلا جان چی است بهتر از جان ، ای مسیحای زندگی من ، ای که از وجودت در من دمیده ای ، ای که از وجود نازنینت به من ارزانی داشته ای ، تو این امانت ها را به من سپرده ای ولی من هیچ امانت دار خوبی نبودم ، تو عاشقانه به بخشیده ای ولی من قدر قدرش را ندانستم ، تو راه استفاده را به من آموخته ای ولی من خود راه غلط را انتخاب کردم ، کاش می فهمیدم ارزش امانت را ، کاش ذره ای به این ذهن قاصر خود می فهماندم که چه امانت گرانبهایی را دارم از دست می دهم ، گرانبها تر از امانت آن راهب مسیحی ، که او چه به حق از آن امانت استفاده کرد و در آن فرصت اندک ، دنیا و آخرت خود را خرید

ولی چه کنم که دیگر دیر شده است ، دیر فهمیدم که باید زودتر این ها می فهمیدم ، دیر فهمیدم که فراموش کردن عهد ها و پیمان ها گران تمام می شود ، دیر فهمیدم که چه لحظات دست نیافتنیی را از دست داده ام ، دیر فهمیدم که دیگر دیر است برای برگشتن و پیمودن دوباره راه ، زمانی فهمیدم که دیگر باید گفت  کاش می شد دوباره این مسیر را طی کرد ، کاش می شد دوباره اختیار کرد ، دوباره انتخاب کرد ، کاش می شد دوباره با دوست پیمان بست ، پیمانی که می دانی روزی دوباره گسستنی است ، نه از جانب دوست که از جانب من بی چشم و روست

 

 

 دلم تنگ است ، آقا . پس کی میایی