چیز خفن

از این به بعد اگه تو میدون انقلاب و حومه بهتون فشار اومد

دیگه ناراحت نباشین که کدوم سینما برم یا کدوم مسجد

یا این که کاش من هم دانشجوی دانشگاه تهران بودم

چون طی جلسه یی که با احمدی نژاد داشتیم ( من و

سعید ) قرار شد پروژه ی ایجاد یک ایستگاه راحت کنی تو

میدون ٬ رو به دست بگیریم و باعث خوشحالی دل مردم بشیم

چون هم من ٬ هم سعید و هم احمدی نژاد میدونیم که

خوشحالی بعدش چقدر دلنشینه !!!

خلاصه خواستم بگم اولین پروژه ی کاری مون رو گرفتیم

و این که عباس آقا کار اینه نه اونی که تو انجام میدی

کار اینه که دل مردم رو شاد کنی نه این که به مردم ...

در ضمن اگه کار عمرانی خفن دارین من رو خبر کنین !!!

تو نمیر ٬ من هم نمی میرم !

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید

زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش 

این تو بمیری دیگه از اون تو بمیری ها نیست ٬ این دفعه قضیه جدی تر از این حرفهاست

من باید بتوانم !!!

آن قدر شکست خوردم ٬ تا راه شکست دادن را آموختم
و بدترین کلمات برای من اینهاست :

نمی دانم ـ نمی توانم ـ نمی شود

این جا تو داهات هوا خیلی خوبه ٬ شبا رو با شمردن ستاره ها
صبح می کنم ٬ زندگی کردن تو داهات به من این ها رو نشون
داد ٬ همونایی که تو شهر زیاد به چشم میاد ٬ همین نمی توانم ها
همین نمی شود ها ٬ اما تو داهات همه حرف از شدن می زنند

همه حرف از توکل می زنند ٬ چیزی که تو شهر اصلا وجود نداره

هم من توام هم تو منی !

 

 

بگذار سپیده سر زند

 

چه باک که من بمیرم و شبنم فرو خشکد

 

و شبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد

 

و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری باز گردد

 

و راه کهکشان بسته شود ...

 

بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد .