خواستم ستاره ای پر نور را به عنوان هدیه برایت بفرستم .
با خود اندیشیدم که زیبا ترین و بهترین چیزها را خواهم فرستاد .
در اندیشه بودم که صدایى لطیف و مهربان گفت: به چه می اندیشی؟
گفتم می خواهم هدیه اى بفرستم ٬ گفت: برای کى؟
گفتم براى او که عاشقانه دوستش دارم
گفت: گل را بفرست که مظهر زیبایى و محبت و عشق است
صدایى دیگر گفت: سرو را بفرست که مظهر استوارى است
صدایى دیگر گفت : خار را بفرست که بر دیده ى دشمانش بنشیند
در این هنگام آوایى دیگر به گوش رسید که مى گفت:
قلم را بفرست که از عشق برایش بنگارد
سر به زیر در اندیشه ى انتخاب بودم که قلبم با صدایى لرزان گفت:
مرا بفرست که مظهر عشق و دوستى و انس و الفت هستم
و من نیز چنین کردم و قلبم را با تمام وجود دوستش دارم به او هدیه کردم.
سلام سلام...چه عجب...خیلی دیر کردی!! ۱۰ روز...ولی خوب نوشتت جبران کرد..خیلی زیبا بود (;
و این بار نیز منم .. مردی که در پشت پنجره غبار گرفته کلامش نشسته است و بر روی آن نوشته است ببار باران ببار از صداقت گفتاری که در تو جاری است....چه خوب یادم هست که گفتی میایی.. و من چه بیتابانه ثانیه های شب را تنفس کردم ...! انگار که دگر بار به زیستنی دوباره مرا خوانده اند ....! مرا به گفتاری تازه تر ... به واژه ایی که هیچ گاه در هیچ محفلی خوانده نشده است ..!. و من اینک برای تو میگویم .. که چه ثانیه هایی را با یاد تو تنفس کرده ام.. که بیایی و برای همیشه بیایی.. روزی که نباشی روز مرگ من است ....! و مرگ من ...! عجب تماشایی است........ من هنوز تو را چشم در راهم
بی تو اما یه کویرم...تو نباشی من می میرم...
اگه قلبتو دادی تا آخرش با همون جلو برو...با همون حرف بزن ..و با همون دوسش داشته باش..وگرنه اگه میخوای بعدا حتی کوچیکترین حرفی از روی عقلت بزنی بدون اشتباه کردی که قلبت رو فرستادی...زیاذی شد دیگه...ببخشید..:)
من هم همین نظر رو دارم . آخه تو کاری که همش با دل کار داره اگه چیزی غیر دل توش بیاد خراب میشه !!!