خشت شما رو جا به جا نکرده باشن !

به نام او

بچه ها میگن پیانو گوش نده ولی خوب مگه میشه جواد معروفی بزنه

لاچینی باشه و من ... ؟؟؟!!!

نمیدونم از چی بگم ؟ آخه وقتی پیانو گوش میدم میخوام خیلی حرف

حرف بزنم ولی آخه این جا هم دیگه یه جوری شده . نه این که بخوام

برم  . نه فقط میگم این جا یه جوریه . همین امروز این رو تو ناهارخوری

که این هفته رزرو ندارم و مجبورم به غذای سلمان نگاه کنم  

بهش گفتم . بگذریم ...

نمیدونم از چی بگم ؟ از این بگم که امروز یکی رو دیدم که از دست

همه ناراحت بود که چرا مردم این جوری شلوغش میکنن .

و این که به این کلمه ی فاجعه ی ملی میخندید .

نمیدونم از چی بگم ؟؟؟

چه طوره از این بگم :

فهمیدی ! باب جون تقصیر داشت ! خشت تو رو کنار خشت

مع نگذاشت . کمی آن طرف تر ...

علی مبهوت به درویش نگاه میکرد . نمیدونست حق با اونه

یا نه ؟! درویش فکرش رو خوند :

الحق مع علی ! یا علی مددی !

چیه فهمت بیجک گرفت ؟


نظرات 7 + ارسال نظر
امیرعباس دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:19 ق.ظ http://amirabbas.blogsky.com

نه !... مخم چیزید !! ;)...دوست ت دارم علی جون...:X

فاطیما۶۲ دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:30 ق.ظ

از اولشم عادت داشتیم بقیه رو مقصر بدونیم!اگه حواسشو جمع میکرد خشت مع رو میذاشت سر جاش خودش!تازه...م و ـع اش که جدا نشده بودند!

سلمان دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 09:09 ق.ظ

اولا که ای کاش غذام رو فقط نگاه می کردی !!! ثانیا ... نمی دونم ! همین طوری ...

علیرضا دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:03 ق.ظ http://alireza1111.persianblog.com

علی جون یه وقت تو هم نذاری بری.تازه داریم با خونه جدیدت حال می کنیم...راستی.اگر دستم به این رضا امیرخانی برسه...یاحق

ساحل دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:26 ب.ظ http://saheloderakht.blogsky.com

سلام...آره یه جورایی...D:

کوچولوی تنها دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:55 ب.ظ http://koochoolooyetalkh.persianblog.com

سلام. آه. ... یا علی مددی!

سلمان پنج‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:56 ق.ظ

علی می گیریم خفه ات می کنم ها ! تو دو تا بلاگ نوشتی که من توش نظر ندادم ٬ آره ؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد