در شب تردید من ٬ برگ نگاه !
می روی با موج خاموشی کجا ؟
ریشه ام از هوشیاری خورده آب :
من کجا ٬ خاک فراموشی کجا .
دور بود از سبزه زار رنگ ها
زورق بستر فراز موج خواب .
پرتویی آیینه را لبریز کرد :
طرح من آلوده شد با آفتاب .
اندهی خم شد فراز شط نور :
چشم در آب می بیند مرا .
سایه ی ترسی به ره لغزید و رفت .
جویباری خواب می بیند مرا .
در نسیمی لغزشی رفتم به راه
راه ٬ نقش پای من از یاد برد .
سرگذشت من به لب ها ره نیافت :
ریگ باد آورده ای را باد برد .
می دونستم که از دست من خیلی عصبانی هستی
ولی مثل همیشه با مهربونی دفتر ماجراهامون
رو بستی ٬ من هم مثل همیشه ...
من رو ببخش
روزت هم مبارک
روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست
بس در در بیماری هجر تو گریانم چو شمع.....
میدونی محک چیه؟!همون که به طلا میزنن تا عیارش مشخص شه!این بستن دفتر ماجراها نیست!این محکه!البته من که به عیارش مطمئنم!خواستم بقیه رو هم مطمئن کنم!
امروز بازم فال گرفتم!اومد:
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد....
سلام علی جان...مرسی که پیشم اومدی...البته من حرفت رو قبول ندارم شاید یه روزی عشق هم انکار بشه...اما با همه این حرفها روز زن مبارک!
ای درد مرا درمان در بستر بیماری.........ای یاد تو ام مونس در گوشه ی تنهایی.
هرچی بگیم کم گفتیم.................................................................................................................................................................
بای
سکوتم را شنیدی : بسان نسیمی از روی خودم برخواهم خاست ٬ درها را خواهم گشود ٬ در شب جاویدان خواهم وزید .... این هم از فال امروز من
دیگه وبلاگهای علی آقا رو ما هم نمی فهمیم !!!
اصطلاحا : من و سعید هم رفنیم جزو باقالی ها !!!!
۱. آقا سلمان شما هم اگه مینوشتید مطمئنا کسی بلاگتون رو نمیفهمید ;)
2. علی آقا روز ایشون مبارک و میبخشدتون...:)
خیلی بهترم!
اکسیر عشق بر مسم افتاد و...........
اگه یه ذره به من هم نگاه می کردی می فهمیدی
من ماندم و حوضم.......
خب خوبه سلمان تاره رفته جز باقالی ها...چون ما جز باقالی ها بودیم...D:
حالا خر بیار و باقالی بار کن!!!!!!!!!!!!!!!
میگم بهتر نیست «هم»رو بذاری قبل از «رو»؟
آقا من همین جا این نظر بالایی رو محکوم می کنم ٬ آصفی هم فردا اعلام می کنه