بالاخره تونستم نوشته هام رو گیر بیارم ٬ بعد از دوسال
خیلی زور زدم تا تونستم ازشون بگیرم . تازه این دفعه هم اونا ندادند
خودم رفتم سر کمد ٬ در رو از جا در آوردم ٬ آخه کلید نداشتم
به خاطر همین باید از لولا در می آوردم !!!
می دونی ؛ نامه هات رو خوندم ٬ نوشته هام رو خوندم ٬ خاطراتی
که از شما ها نوشته بودم ٬ حرفهای تو سررسید .
خیلی دوست دارم دوباره به اون دوران برگردیم
به همون دورانی که تنهایی برا ما سه تا معنی نداشت
نمی خوام یه روز بشه اینا رو تو خواب ببینم
کاش از بلاگ قبلیه می فهمیدین که چقدر تنها شدم
کاش اون شب تو در به در حرف هام رو باور می کردین
کاش اون جوری بهم نگاه نمی کردین
کاش با اون تلفنی که از ترمینال با هم حرف زدیم ...
دوست ندارم درس ٬ کار ٬ زندگی من و تو و تو رو تغییر بده
وقتی حالم گرفته بود یکی که ازش خواسته بودم به حرفهام گوش کنه شروع کرد به تیککه انداختن .....بعدش گفت اگر کسی ناراحت بود و تو فقط با هاش همدردی کردی یعنی هی بهش گفتی اره همون طور هستش که تو می گی و از این جور چیز ها .....خیلی خوبه .اما اگر بتونی یه کاری کنی که اون بتونه تو اون شرایط نا امیدی دوباره رو پاش وایسته اون موقع دیگه عالیه الیته هر دو طرف باید ظرفیتش داشته باشن که خدا را شکر از اون بابت خیالم راحته چون به جا هر دو طرف هر سه طرف ظرفیتش دارند .....rogger fedderer
باورم نمیشد که یه روز شعرای سهرابو اینقدر با ولع بخونم....کی جرات داره علی.... رو تنها بذاره؟!میدونه که با کی طرفه؟!(;
میدونی الان به چی فکر میکنم؟این که تو این عکس حداقل یه نفر دیگه هست که البته فقط همون که تو عکس دیده میشه ،میبیندش!امانه.....از کجا معلوم !شاید اونم ندیده باشدش!اما من مطمئنم که هست و توهم!مگه نه؟!(بدجور یاد حشاشین افتادم!یادته؟!داره درست یه سال میشه که خوندمش !نه؟!)
یه سال دیگه من یاد نان و شراب می افتم و ...
ناراحتی نداشت که ! آخه از چیییییی ؟
ایشالا که تغییر نمیده و همیشه ۳ تایی همونجوری واسه هم می مونید....من دیدم نمونه هاشو...نگران نباش
کی جرات داره...!؟
تنهایی ...عمق بودن...:)
من شما ها رو می بینم یاد لیو بی و شانگ فی و کوانگ یو می افتم...اون سه تا برادره بودنا...من عاشق این کارتونه بودم...حالا بهتون می گم کدومتون کدومید...برادرانم...لیو بی...شانگ فی...کوانگ یو... :)
تو هم حتما همون خواهره یی ٬ ها ؟
سلام بر دوست عزیز و آنتی تاپالمان علی آقای گل ! سرگین مطلب جدید زده برید بخونید همتون که از دستتون نپره ! .... پشگل
نه ...چیزه...حالا می گم...
عزیز من...دوست دختر گرفتی که گرفتی. چرا کلیدت رو گم میکنی ؟ شنیده بودیم عوارض جانبی داره٬ ولی اینو دیگه نه!.
سلام دااش کوچیکه . بلاگ باهالی داری / موفق باشی . اگه مایل بودی بگو بلینکیم
باور حرف آدما خیلی سخته...اما به باور یکی دل بستن سخت تره...و هیچ چیز نمی تونه کلمه (ما) را تغییر بده چون شما با زحمت من و تو رو ما کردین...
اون هم چه زحمتی !
سلام به یار قدیمی. چه رنگ و بویی دارند بعضی از کامنتها. امید است که بماند تا ابد. آن هنگام که دیگر یراان قدیمی فراموش می شوند و شاید در تاریکخانه های ذهن خاک می خورند. سری به حالنامه بزن برای تو رٌفتیمش. ببینیم این تنهای خفته را.***یا علی***لوتی
بی وفایی بی وفایی ...