در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش این تو بمیری دیگه از اون تو بمیری ها نیست ٬ این دفعه قضیه جدی تر از این حرفهاست
دلا نزد کسی بنشیـن که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهـــــای تر داردنه هر کلکــــــــــــــــــــــــــــــی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد ...نه هر چشمــــــــــــــــــــــــــــی نظر داردنه هر بحری گوهر دارد...بنال ای بلـــــــــــــــــــــــــــــــــبل دستان ازیرا نــــــــــــــــــــاله ی مستـــــــــــــــانمیان صخره و خارا اثر دارد ... اثر دارد ...
گر تو هم حرفی زدی٬ باشد بزندختره عمرا نشه خام و خموش!در حریم عشق نشاید خطایی از دست و پاجمله اعضا در میان و خوار و مادر روبروش!-------------------دوس جلال الدین جون بلخی!
اهوم...راست میگه...پس چی که چی !؟...
جدیه جدی؟...عشق چون در سینه ام بیدار شد...از طلب پا تا سرم ایثار شد...این دگر من نیستم من نیستم حیف از آن عمری که با من زیستم...
هوم...؟
رسیدن به خیر !!کاش دو سال بر می گشتم عقبقیل وقال کودکی بر نگـــــــــــــــــردد دریغا
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــی !!! واقعا کاش می شد ٬ تنها دفعه ای که از خدا خواستم برگردم عقب همین دفعه بود
من این عکس سیاه رو که میبینم حالم بد میشه!
سلااااااام!خوبی؟ //من از مرگ میترسم! حتی از شنیدن اسمش... پس ... هیچی نمیگم!
for every single memory...have become a part of me...
دلا نزد کسی بنشیـن که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهـــــای تر دارد
نه هر کلکــــــــــــــــــــــــــــــی شکر دارد
نه هر زیری زبر دارد ...
نه هر چشمــــــــــــــــــــــــــــی نظر دارد
نه هر بحری گوهر دارد...
بنال ای بلـــــــــــــــــــــــــــــــــبل دستان
ازیرا نــــــــــــــــــــاله ی مستـــــــــــــــان
میان صخره و خارا اثر دارد ... اثر دارد ...
گر تو هم حرفی زدی٬ باشد بزن
دختره عمرا نشه خام و خموش!
در حریم عشق نشاید خطایی از دست و پا
جمله اعضا در میان و خوار و مادر روبروش!
-------------------
دوس جلال الدین جون بلخی!
اهوم...راست میگه...پس چی که چی !؟...
جدیه جدی؟...عشق چون در سینه ام بیدار شد...از طلب پا تا سرم ایثار شد...این دگر من نیستم من نیستم حیف از آن عمری که با من زیستم...
هوم...؟
رسیدن به خیر !!کاش دو سال بر می گشتم عقب
قیل وقال کودکی بر نگـــــــــــــــــردد دریغا
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــی !!! واقعا کاش می شد ٬ تنها دفعه ای که از خدا خواستم برگردم عقب همین دفعه بود
من این عکس سیاه رو که میبینم حالم بد میشه!
سلااااااام!خوبی؟ //من از مرگ میترسم! حتی از شنیدن اسمش... پس ... هیچی نمیگم!
for every single memory...have become a part of me...