من ـ نیزه دار کهن ـ آتش می شوم
او ـ دشمن زیبا ـ شبنم نوازش می افشاند
دستم را می گیرد
و ما ـ دو مردم روزگاران کهن ـ می گذریم
به نی ها تن می ساییم ٬
و به لالایی سبزشان ٬ گهواره ی روان را نوسان می دهیم
و آبی بلند ٬ خلوت ما را می آراید
تو این چند روزه چند بار ازم بازخواست شد ٬ چند بار توبیخ شدم
چند بار به خودم گفتم که من چقدر بدم ٬
ولی بعد با خودم می گفتم به من چه که بقیه خوبند ؟؟؟
--------------------------------------------
همچینی هوای استخر به سرم زده